تقدیم به او
کاش لحظات با تو بودن مثل لحظات انتظار دیدنت هر ثانیه اش ساعتها میگذشت
نوشته شده در تاريخ جمعه 1 آذر 1392برچسب:تقدیم به تو, توسط شاهین چنگیزخانی |

چون طفل که از خوردن داروست پریشان

با دوست پریشانم  وبی دوست پریشان

ابرو به هم آورده و گیسو زده بر هم

چون ابر که بر گنبد مینوست پریشان

مجموعه ی ناچیز من آشفته ی او باد

آن کس که وجودم همه از اوست پریشان

دست و دل من بر سر این سلسله لرزید

در جنگل گیسوی تو آهوست پریشان

آرامش دریای مرا ریخته بر هم

این زن که پری خوست... پری روست... پری شان ...

با حوصله ی تنگ و دل سنگ چه سازم ؟

با دوست پریشانم و بی دوست پریشان ...

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 1 آذر 1392برچسب:تقدیم به تو, توسط شاهین چنگیزخانی |

اگر یکروز پیش تو بودم...!

اگریکروز شاعر دریای عشق بودم

برایت شعرهای عاشقانه تر میسرودم

اگر خورشید سهم دستان من بود

دیگر من اینجا نبودم

با سرانگشتان آتشین خود

قطره های اشک را زچشمانت میزدودم

با اینکه خوب میدانم هماغوشی ما گناه است

دوباره در بستر عشق تو می غنودم

فرشته ای میشدم و با عصای جادویی عشق

تو را طلسم میکردم و دلت را می ربودم

این آخرین حرف مرا به یاد داشته باش

آری من همان عاشق باوفای تو بودم پریسا

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 1 آذر 1392برچسب:تقدیم به تو, توسط شاهین چنگیزخانی |

برای تو می نویسم ای دل رفته ز یاد

برای تویی که بودی روزگاری شاد

برای تو می نویسم ای دل پر خون

برای تویی که رفتی تا مرز جنون

برای تو می نویسم ای دل داغون

برای تویی که می دونی خاطره هامون

برای تو می نویسم ای دل آسمانی

برای تویی که از پریسا فاصله ها داری

برای تو می نویسم ای دل زخمی

برای تویی که به این عشق می خندی

برای تو می نویسم ای دل پژمرده

برای تویی که پریسا، هوش از سرت برده

برای تو می نویسم ای دل خسته

برای تویی که روزی قلبت شکسته

برای تو می نویسم ای دل پاک

برای تویی که نمی خوای بیفتی به خاک

برای تو می نویسم ای دل تنها

برای تویی که سر می کنی با غمها

برای تو می نویسم را برای تو می نویسم

برای تویی که هستی در متن شعر هایم

نوشته شده در تاريخ جمعه 1 آذر 1392برچسب:تقدیم به تو, توسط شاهین چنگیزخانی |

«از الف تا یاء برای پریسا»
(ا) ای پریسا تاب دیگر نیستم
(ب) بی وصالت خواب دیگر نیستم
(پ) پرسه هجرت ز دیده خون چکد
(ت) تر بدانی آب دیگر نیستم
(ث) ثوره ای از عشق بر پا کرده ای
(ج) جان رهی را باب دیگر نیستم
(چ) چاره ای یارا نماند از سوختن
(ح) حبذا بی تاب دیگر نیستم
(خ) خانه ام تاریک بی سیمای تو
(د) دلبرا مهتاب دیگر نیستم
(ذ) ذره ای نی بیشم ای بی انتها
(ر) رحمتی ارباب دیگر نیستم
(ز) زار و بی تابم پس آرامم مجو
(ژ) ژوله ام آداب دیگر نیستم
(س) سازگاری می کنم با چشم خون
(ش) شور کو شاداب دیگر نیستم
(ص) صارم دشت دلم شد هجر تو
(ض) ضّجه گوید تاب دیگر نیستم
(ط) طاقتم نامانده ای جانانم از
(ظ) ظلم شب ، مهتاب دیگر نیستم
(ع) عیش شد تیره ، رهایی ای صنم
(غ) غصه را اسباب دیگر نیستم
(ف) فاش گویم بی تو بردار فرح
(ق) قصد دق الباب دیگر نیستم
(ک) کفر مویت آب رویم پس چه غم
(گ) گر که با تو آب دیگر نیستم
(ل) لعل لب را گر شرابیمان دهی
(م) مست تو مرداب دیگر نیستم
(ن) ناله ام بشنو که تا دریا شوم
(و) وه که من تالاب دیگر نیستم
(ه) هوش «شاهین» بردی ای محبوب جان
(ی) یاس من ، احباب دیگر نیستم

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 1 آذر 1392برچسب:تقدیم به تو, توسط شاهین چنگیزخانی |

به شوخی روزی آمد باری از جامی به دستم
به شوخی باده نوش و زان سبب دیدم که مستم

چو می عقل از سر و هوشم چو دیوانه به درکرد
به شوخی بر سر راهی من از مستی نشستم

پریسا دلبر جانی ز روی من گذر کرد
به شوخی ،عاجزانه، تا به دنبالش بجستم

دو چشمم کج ز مستی و گمانم عشوه می کرد
به شوخی عشوه ی نا کرده را در دل گسستم

بگفت از من چه خواهی عابر دیوانه مست؟
به شوخی خواندمش سرد است وبی کاشانه هستم

بچرخید و مرا بی آبرویی بی حیا خواند
به شوخی دل به رخسار پریسایش ببستم

نفهمیدم در آن خلوت سرای شب چگونه
به شوخی دیدم آن دستان زارش را به دستم

خداوندا گذر کن که در آن شب من نبودم
به شوخی جدی و آهنگ قلب من که پستم!

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 1 آذر 1392برچسب:تقدیم به تو, توسط شاهین چنگیزخانی |

تک درختی سوخته در رعد زمستانی منم

پیچکی بی یار میان باغ وبستانی منم

گل خود روی شقایق با دلی خونین شدم

کاج طوفان زده در سال دبستانی منم

سبز سرو سمن و سوسن وریحانی تو

خس وخاشاک منم،خار گلستانی منم

شبنم گلبرگ یاس شهد شقایق توئی

شهر تیمور زده ی پارس باستانی منم

پریو شاه پریونی پریسا توئی

بیژن وفرهادکوهکن، قیص داستانی منم

شکر شکن شیرین سخن ارام جانم بیا

انکه چشم دوخت به د راندر شبستانی منم

دیدگان رفقا با خاک پایت سرمه کن

یار من بازا چو کلید دار بستانی منم

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 1 آذر 1392برچسب:تقدیم به تو, توسط شاهین چنگیزخانی |

ز هجرون گلشنم زندونه ای ول
به دار دل غمم مهمونه ای ول
مرا بی وصل رویت زندگونی
همه پرشون همه پرشونه ای ول
*****
نباشی روز ما تاره پریسا
گلستون سر به سر خاره پریسا
مگو از غیر وصل خود که "شاهین"                                                                      

 ز هر چه بی تو بیزاره پریسا

*****
خوشا آن دم که دیدار تو باشه
دلم را فرصت بار تو باشه
خوشا آن دم که "شاهین" را پریسا
نگه بر ماه رخسار تو باشه
*****
دلم ای مه سر سازش نداره
گریزی از تو بر تازش نداره
در این بازی که بر پا کرده استی
یقین دارم سر بازش نداره
*****
طریقی کو بر هجرون غیر ناله
به می رو کردن و گشت پیاله
رخی بنما بیاور رحمتی تو
بر این "شاهین" که مجنون گشته، واله
*****
خوشا آنان که شد درمانشان درد
همه کفر و همه ایمانشان درد
خوشا آنان که با جان می خرندش
نشان قوت پیمانشان درد
*****
خدا مردان، خوش احوالشان درد
همه عشق و همه احوالشان درد
برای پر کشیدن سوی دلبر
تمام توشه و شهبالشان درد
*****
تو را در بستر درد آفریدند
برآیش را به آورد تو دیدند
خوشا آنان که شد شهبالشان درد
به خون سینه تاجانان پریدند
*****
خوشا آن دم که بینم روی ماهت
کند درد دلم درمون نگاهت
خوشا آن دم که فرمونی بیاری
که "شاهین" سر نهد در پیش راهت
*****
خوشا آن دم که دیدار تو آیه
گه بوسه به رخسار تو آیه
خوشا آن دم که دست "شاهین" ما
سراغ گیسوی تار تو آیه
*****
اگر خواهم پریسا زندگونی
به امید رخت باشد تو دونی
دل آرومم ز رویت پرده پس زن
که از "شاهین" نمونده نک نشونی
*****
نوید وصل رویت تا شنو که
تو را "شاهین" به عشقت دل گرو که
از او غیر وفا دیدی بگو تو
ز تو جز بی وفایی کی درو که
*****
ز هجرون تو سرگردونم ای ول
گهی گریون، گهی نالونم ای ول
به هر دردی بود درمونی ای دوست
اسیر درد بی درمونم ای ول
*****
دلم غرق غم و غمخوار دل غم
انیس چشم گریون، یار دل غم
نمی یارد مرا غم بی وفایی
هزارونش بگویم مرحبا غم
*****
اگر خواهی که دیده دوزی ام، دوز
اگر خواهی که جان را سوزی ام، سوز
اگر شب را پسندی، خود به "شاهین"
همان را می پسندد، شب نما روز
*****
کشم آهی که تا جان را بسوزم
سراسر روی کیهان را بسوزم
که تا دستم رسد بر کفر گیسو
یقین می دان که ایمان را بسوزم
*****
من و سینه بنالیم و بسوزیم
که هر دو تیره بخت و تیره روزیم
نیاریم بر اگر خواهی دمی تو
لب از گفتن پری سیما بدوزیم
*****
مرا بر دل ز لاله داغ بیشه
غم هجرون، ماها، سینه ریشه
ولی ترسم که در خیل رقیبون
ببینم "شاهین"ی سر تا به پیشه
*****
خوشا آنان که خواب از دیده راندند
به خواب تن ز ره جانان نماندند
به شوق دیدن مه روی دلبر
خوشا آنان که شب را زنده ماندند
*****
خوشا آنان که یاران شکیبند
طریق عاشقی را جان به طیبند
خوشا آنان که دل از ره نتابند
فرازی گر بود یا در نشیبند
*****
خوشا آنان که خود از خان گذشتند
چه می گویم که خوش از جان گذشتند
خوشا آنان که همچون "شاهین" ما
ز خویش و هر که جز جانان گذشتند
*****
خوشا آنان که خود در خود شکستند
به لوح دل فقط دلبر نبستند
خوشا آنان که جز فرمان نبردند
به پا فرمود و فرمود ار نشستند
*****
خوشا آنان که جز دلبر ندیدند
ز زخم ره نماندند و رسیدند
خوشا آنان که بهر وصل رویش
ز دام هر فریبایی رهیدند
*****
نگه کن کوله را تا در چه داری؟
به پیش رو نگر در سر چه داری؟
اگر کوتاهی عمرت چو نوح است
نخستین سجده را سر بر چه داری؟
*****
یکی گر خود نشان داند ز دلبر
دروغش از چه ات راند ز دلبر
خوشا آن دل که دارد روشنایی
خوشا آن جان که سر خواند ز دلبر
*****
ز درد دوری دلبر شب و روز
بنالد سینه بی تاب از سر سوز
رهی بنما به آبی تا نسوزم
مها ای آتشم در سینه افروز
*****
دگرها دلخوشند آید چو نوروز
مرا بی روی تو سینه پر از سوز
مگر دستی دهد وصلت وگر نه
دل ما پر غمه نوروز و هر روز
*****
زنندم طعنه "شاهین" گشته بی کس
چه کس خواهم اگر باشی مرا کس
مخواهم دشمنم شاد ای بت من
پری سیما به فریاد دلم رس
*****
غم و درد منو از اهل دل جو
به ملک دل هر اونی آب و گل جو
اگر پی می زنی ما را شدنگاه
نیابی هر کجا در کوی ول جو
*****
شو تار است و دل کرده هوایت
همی خواهد که خون ریزد به پایت
پذیری گر تو این تحفه ز درویش
نهم سر پیش اون سرو رهایت
*****
جهانی دلخوش از فصل بهاره
دل "شاهین" لک از هجرون چو ناره
دعاء کردم به وصل آمد ندائی
تو را آیینه دل پر غباره!

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 1 آذر 1392برچسب:تقدیم به تو, توسط شاهین چنگیزخانی |

دلم تا دیده بر ماه جهان کرد

جهان در پرده گورش نهان کرد

چو سر خوش شد بدانچه آمد از دوست

به شکرانه سرش سو آسمان کرد

به خوف و جوع و نقص ار مبتلا شد

ز دلبر دید و آن را نوش جان کرد

به عشق تیر مژگان آن پریسا

به خود خود صید ابروی کمان کرد

چو شد آگه ز سر پرده دوست

لبان خاموش و مهری بر دهان کرد

شبش پایان گرفت آنگه که دلبر

به رویش گوشه چشمی عیان کرد

به سجن کفر مویش خود چنان بست

که جان در بند گیسوی خمان کرد

هوس بازان چو دید آن قد رعنا

دو دیده تا ابد بر وی چران کرد

پران شد همچو طیری خانه جویان

چو بر کویش رسیدی آشیان کرد

به تیغ عشق جانان خون خود ریخت

پس آنگه هدیه بر سرو چمان کرد

نکو دید آنچه آمد از بر دوست

نه هیچش بر پریسا بد گمان کرد

بشد لالی ز گفتن ذکر دیگر

همه هو گفت و هو ورد زبان کرد

بگو با او که که گفت "عارف" زیان دید

بها دلبر شد او را چون زیان کرد؟

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 14 آذر 1387برچسب:تقدیم به تو, توسط شاهین چنگیزخانی |

نفسم می گیرد در هوایی که بوی نفسهای تو نباشد ...
اونایی که می خونن ...یا حس میکنن ...از شکستنم ناراحت میشن ...
اونا که سرد وگرم چشیده روزگارن نسخه تجویز میکنن میگن فراموش کن ...
چرا اینجوری میکنی هر لحظه خودتو اون رو عذاب می دی...
میگم با هر لحظه از تداعی خاطره ها وقتی هر جا هر لحظه تو رو یادم میاره
ساعتهای تنهایی ...شب ...تاریکی...سکوت وماه ...ساعت همیشگی دلتنگی هایمان ...
باران ...آرامش ...
وقتی تکرا و تداعی اینا ته دلمو خوش میکنه تازه یه ذره فاصله ها رو فراموش میکنم ...
میگن اصلا اون تو رو یادشه!میگم حتی اگه نباشه ...
حتی اگه از روی کنجکاوی بعد سالها شاید اگه اومد بدونه همه اش واقعی بود خیلی بیشتر از یک رویا ...
یه نفر یه جای گفت اگه اینا ... همینا که تو باهاش آرامش میگیری ولذت میبری ومرهم کوچیکی
می شه واسه دردات اگه ... اگه ...
با همینا باعث عذابش شی !بازم می خوای هر لحظه از گذشته ها رو یادش بیاری ودرد باشی ... !؟
میگم نه حالا اگه اینجوریه ... حاضرم تموم آرامشی که از اینجا میگیرم هرچند خیلی کم باشه رو بدم ...
ولی تو آرامش داشته باشی...
رفتی !
حرفی نیست ... قدرتی برای تغییر ندارم ... با همه ی غرور بزرگ آنرزوها هر چند که شکست...
هر چند میدانم ... چقدر عذاب دارد... میدانم نمی خواهی ونمی آیی...
این لحظه های سرد سخت سپری میشود ... بغض سرد... دلم گرفته... یک دنیا حرف برای گفتن ...
همین جا زیر غبار روزگار می مانند... محو میشوم ... تمام می شوم...
ولی فراموش نمیکنم فقط تو آرامش داشته باش ...

صفحه قبل 1 ... 7 8 9 10 11 ... 12 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.

قالب وبلاگ