تقدیم به او
کاش لحظات با تو بودن مثل لحظات انتظار دیدنت هر ثانیه اش ساعتها میگذشت
نوشته شده در تاريخ جمعه 22 آذر 1392برچسب:تقدیم به تو, توسط شاهین چنگیزخانی |

شب سردی است و من افسرده

راه دوری است و پایی خسته

تیرگی هست و چراغی مرده

میکنم تنها از جاده عبور:

دور ماندند ز من آدم ها

سایه ای از سر دیوار گذشت

غمی افزود مرا بر غم ها

فکر تاریکی و این ویرانی

بی خبر آمد تا با دل من

قصه ها ساز کند پنهانی

نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر سحر نزدیک است

هر دم این بانگ بر آرم از دل :

وای این شب چقدر تاریک است!

خنده ای کو که به دل انگیزم؟

قطره ای کو که به دریا ریزم؟

صخره ای کو که بدان آویزم؟

مثل این است که شب نمناک است

دیگران را هم غم هست به دل

غم من لیک غمی غمناک است

نوشته شده در تاريخ جمعه 22 آذر 1392برچسب:تقدیم به تو, توسط شاهین چنگیزخانی |

روزهـــ ـآ گـُذشـ ــت
و
مـَــــ ـــن
هــَمـچــنـ ـان مـــ ـات و مـــبــ ـهوت ثـــ ــآنـــیه هـآے بـے " تــو "
مـــ ـآنـــده م
ســـ ـالـهاســ ـت بـــ ـراے تــــو
نـَــواخــ ـتــم
نـــوشــ ـتــَم
گــریــسـ ـتــم
دگــ ـر بـــس اســـ ـت عـــ ـآشــقــانـه هـــایــت
دگـــ ـر بـــس اســـ ـت بــــ َـهـآرکــــ
خـُــــ ـدانــگـهـدار
خــــ ـُدانــگـهـدار احــــ ـسـاس مــَـن
خـــُــ ـدانــگهـدار عـــ ـشـق مَــــن

نوشته شده در تاريخ جمعه 22 آذر 1392برچسب:تقدیم به تو, توسط شاهین چنگیزخانی |

صبورم اما ...

به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم

یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خود می بندم

من صبورم اما ...

چقدر با همه ی عاشقیم محزونم ! وبه یاد همه ی خاطره های گل سرخ

مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم

من صبورم اما ...

بی دلیل از قفس کهنه شب می ترسم

بی دلیل از همه تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند

من صبورم اما ...

آه ...

این بغض گران صبرچه میداند چیست!...

نوشته شده در تاريخ جمعه 22 آذر 1392برچسب:تقدیم به تو, توسط شاهین چنگیزخانی |

باز در پنجه ی تاریکی شب
سوز این سینه ی من حسرت تست
باز در سجده ی کفر آلودم
یادت ایمان مرا با خود شست
چشمت افسونگر احساس نیاز
رقصت احیاگر بی تابی هاست
هم در این خانه ی پر گشته ز آه
یاد تو علت بی خوابی هاست
باز هم وسوسه ی آغوشت
هست و پی در پی خواهش هایم و چنین دانه ی انکار از تو
خود جواب من و چالش هایم
ای که احساس مرا می دانی
بگشا چشم خمار آلودت
تا ببینی که چه سوزانم من
از نگاه دل و جان فرسودت
وین همه راز که در شعر من است
همه از باور تو جوشیدست
کاش یکدم به کنارم آیی
ای که عشقت به دلم روییدست ...

نوشته شده در تاريخ جمعه 22 آذر 1392برچسب:تقدیم به تو, توسط شاهین چنگیزخانی |

باز شب شد چقدر تنهایم
گفته بودی که شبی می آیم
باز شب شد و از پنجره ام
همچنان راه تو را می پیمایم
کنج این پنجره ها شب همه شب
منم و گریه و های و هایم
پشت این پنجره ها تا به سحر
پنجه بر پیکر خاک می سایم
نکند بیهوده عمر خود را
پشت این پنجره ها می فرسایم نکند بیهوده تکرار شود
قصه ی چشم به راهی هایم
باز چون دیشب وشب های دگر
میروم پنجره را بگشایم
باز شب شد،شب و از پنجره ام
همچنان راه تو را می پیمایم

نوشته شده در تاريخ جمعه 22 آذر 1392برچسب:تقدیم به تو, توسط شاهین چنگیزخانی |

به چشمانم نگاه کن که خیس شده اند
می گویی چرا؟
درد دوری به چشمانم هم رحم نکرد
اگر آمدی کمی نوازشم کن تا آرام تر شوم
عاشق نوازش کردنت بودم
از وقتی که رفتی.........
درد دوری نوازشم می داد
و دیگر به او نیز عادت کردم
هر جا هستی به یادت گریه می کنم
تا چشمانم همیشه خیس باشد

نوشته شده در تاريخ جمعه 22 آذر 1392برچسب:تقدیم به تو, توسط شاهین چنگیزخانی |

آشنای غم تنهایی من
داغ دستان مرا باور کن
که برای تو چنین می سوزد
روح لغزنده شبهای مرا باور کن
که به یاد تو چنین می شورد
طپش قلب مرا باور کن
که به نام تو چنین می کوبد
نازنین باور تنهایی من
شعله قلب مرا باور کن
رقص آتش شدن و بودن را
تو بیا قاصدک بوته آرام خیال
در میان غم وغوغای وصال
مرگ مرداب مرا باور کن
قصه عاشق صادق شدن ساحل را
ای که فقدان تو عصیان من است
غم تنهایی تو مرگ من است
حاصل عمر تو بر جان من است
نازنین عمر مرا باور کن

نوشته شده در تاريخ جمعه 22 آذر 1392برچسب:تقدیم به تو, توسط شاهین چنگیزخانی |

پاي پنجره نشستم کوچه خاکستريه باز زير بارون
من چه دلتنگتم امروز انگار از همون روزهاست
حال وهوام رنگ توئه کوچه دلتنگ توئه
دلم گرفته دوباره هواي تو رو داره
چشماي خيسم واسه ي ديدنت بي قراره
اين راه دورم خبر از دل من که نداره
آروم نداره يه نشونه مي خوام واسه قلبم جز اين نشونه
واسه چيزي دخيل نمي بندم اين دل تنهام دوباره هواي تو رو داره
هواي شهرتو و بوي گل ها
پيچيده توي اتاقم مثل خواب
داره بدجوري غريبي ميکنه آخه جز تو دردمو کي ميدونه
دلم گرفته ... .

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:تقدیم به تو, توسط شاهین چنگیزخانی |

راستش را بخواهی , این روزها , لاک پشت بودن را به این شتابِ سونامی وار ترجیح می دهم ...

مبهوتِ این عاشق شدن ها و فارغ شدن های لبریز از دروغ و ناچاری و بی دچاری ام ...

این روزها ... انگار , همه فقط می گردند ... می گردند ...

جایی , کسی , نگاهی , لحظه ای ...و اسارت آغاز می شود ...

همه دام گسترانیده اند ... همه به انتظارِ یک حادثه نشسته اند ... به انتظارِ یک مرگ ...

تا غمگین شوند , آزار دهند , حق داشته باشند , گریه کنند , فریاد بزنند ...

این روزها روزهاییست که رخدادِ یک اتفاقِ تلخ از هر چیزی مهمتر است ...

دلیلیست برای توجیه ِ همه ی آلودگی که از روح به بیرون پرتاب می شود ...

و جهان به گندابی بدل می شود...

این روزها بیش از هرچیزی , تناقض در رگها روان است ,

به قلب که می رسد , من احساس می کنم که دیگر هیچ چیز احساس نمی کنم .

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:تقدیم به تو, توسط شاهین چنگیزخانی |

بـــــی باده شــــــــــــــــــبی ،بیا و مســـــــــــــتم کن

از غــیر خودت تهــــــــــــــــــــی و هســــــــــــتم کن

در هـــــــــــــــــم بشــــــــــکن ، بت های خـــــــیال

کافـــــــر کن و بر خـــــــود ، بت پرســـــــــــــتم کن

جانم بســــــتان از پیـــــــــکر ناســـــوت با لعل لبت

مســـت و خـــــــراب مــــــی ،جام الســــــــتم کن

عاشــــــقان را هــــــمه اندوه بود روز فـراق

وصـــــــــل را در طلب از غـــــیر ،گسستــــم کن

فکـــر و ذکـــر همه عشـــــاق بود رویت، یار

آفتابـــــم لب بام است دلا ، جام بد ســـــــــتم کن

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.

قالب وبلاگ