تقدیم به او
تقدیم به او
کاش لحظات با تو بودن مثل لحظات انتظار دیدنت هر ثانیه اش ساعتها میگذشت
نوشته شده در تاريخ جمعه 1 آذر 1392برچسب:تقدیم به تو, توسط شاهین چنگیزخانی |

از شب و این درد پنهان خسته ام

خدایا . . .

امروز روز تولد غنچه زندگی عشق منه

هستی زندگیش امروز دو ساله شد

و شش سال از عشق من نسبت به اون گذشت

که هنوز نه فراموش شده و نه از این عشق چیزی کم شده

پنج سال هم از رفتن و از نبودنش گذشته

حالا چند سال دیگه از عمرم باقی مونده؟؟؟

اصلا فرصتی دارم برای زندگی، برای شاد بودن؟

برای از ته دل خندیدن یا حتی دیدن خنده عزیزترین های زندگیم؟

توی این مدت خیلی چیزها رو از دست دادم

باز هم چیزی مونده برای از دست دادن؟؟؟

اگه فقط همین نفس های بریده بریده ام مونده

اون رو هم بگیر و راحتم کن

آخه خسته ام از این تکرار، از این مرور هر روز، از این تنهایی

خسته ام از صحبت با تو، نه... از سکوت تو خسته ام

از جواب نگرفتن هام، از دست های خالی خودم

خسته ام از دستی که مدام روی قلبم میره تا مطمئن بشه تپش هاش اروم میشه

خسته ام از این بغض، که گلوم رو تا مرز خفه شدن فشار میده

اما نمی شکنه و خسته ام از این اشک های حلقه زده توی چشمام

خسته ام از نگاه افسرده خودم و از چشمهای منتظرم

بذار این بار همه بگن نوشته هات بوی ناامیدی میده

چه فرقی به حال من داره، منی که با همه این حرفها

با تو گفتم و برای تو نوشتم از حال خودم

بذار برداشتشون همون ناامیدی باشه

کی جز تو و حتی خود من می دونه اگه ناامید بودم

همین ها رو هم با تو نمی گفتم، برای تو نمی نوشتم 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.

قالب وبلاگ