چه شب تاریکی
مثل آن شب که نخوابی تاصبح
از سرِ نومیدی
مثل آن روز که در آن
مرده است خورشیدی
شب سیاه است ونه یک مهتاب است
عشق٬گم کرده ره و بی تاب است
چشمه روشن عشق٬مرده چون مرداب است
چه شب تاریکی
غصه وماتم وغم
کنج هرچشم کنون٬ گریه وبارش نم
آه ای عشق چه آمد به سرت
چه کسی زد به درت
که در آورد پدرت ؟
نه سراغی ازتو٬ نه چراغی ازتو
گیج و مبهوت درین گردابم
نی توخالی این مردابم
برده چندی خوابم
آب پس مانده این سردابم
چه شب تاریکی
آه ای عشق چه آمد به سرت . . .
نظرات شما عزیزان: